بخشنده باش نه با تبذیر و اندازه نگهدار و بر خود سخت مگیر . [نهج البلاغه]

عناصر سارنده شعر - Pleas come in

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
عناصر سارنده شعر(یکشنبه 86 اردیبهشت 9 ساعت 9:41 صبح )

www.azara.blogfa.com

Contact with me at : khitmatgozar@yahoo.com  / hotmail.com

 

در میان تعریفها

 
 

    شعر، پدیده ای است که با همه افراد جامعه بشری سر و کار دارد و هر یک از این افراد، بنا بر سطح فهم خود و انتظاری که از شعر دارد، میتواند تعریفی برای آن داشته باشد. بنابراین نمیتوان به طور مطلق تعریفی ارائه کرد و گفت که شعر همین است و جز این نیست .
    عده ای از منتقدان، به اشتباه پنداشته اند آن چه اصالت دارد، تعریف آنهاست و اگر یک اثر با تعریفی که آنان یافته اند همخوانی نداشته، به این نتیجه قطعی رسیده اند که آن اثر، شعر نیست. باید دانست شعر بودن یا نبودن آثار ادبی، وابسته به دیدگاه ما نیست. آثار درخشان شعری، وجود خود را ثابت و حضور خویش را بر فرهنگ ما تحمیل کرده اند 
    لجاجت در مرزبندی، فقط ما را از زیباییهایشان محروم خواهد کرد و بس. کسانی گه میکوشند شعر بودن یا نبودن همه آثار ادبی را با تعریفِ برساخته خود مشخص کنند، به آن شخصیت اساطیری یونان قدیم شباهت دارند که مردمان را میدزدید، روی تخت خوابی که داشت، میخواباند و میکوشید قد آنان را با تخت خواب تنظیم کند; یعنی قد بلندها را سر میبرید و قد کوتاه ها را آن قدر میکشید تا به همان اندازه بلند شوند. اینان نیز آثار ادبی را کمثله میکنند تا با تعریف دست ساخته شان برابر شوند . 
    ولی ما در عین حال، نیازمند شناخت شعر هستیم و این ایجاب میکند که بدانیم برای ارزیابیهایمان به سراغ کدام دسته از آثار ادبی برویم و آنها را با چه معیاری بسنجیم. پس اگر تعریفی مطلق هم نمیتوانیم یافت، باید حداقل تصویر روشنی از شعر در پیش چشم داشته باشیم. تعریفهایی که آقای دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی عنوان رده است، جامعتر و دقیقتر به نظر می آید 
    ایشان در تاب ادوار شعر فارسی، شعر را چنین تعریف میکند: "شعر گره خوردگی عاطفه و تخیّل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد." با این تعریف، عناصر سازنده شعر، عاطفه، خیال، زبان، آهنگ و شکل هستند وکلام برای شعر بودن، باید از همه اینها برخوردار باشد. این تعریف ایشان، ساده و کاربردی است یعنی با آن، به راحتی میتوان عناصر شعر را شناخت و آثار شعری را محک زد .



www.outdoor.mihanblog.com

 

از بیان شاعرانه تا شعر 

 
 


   جامعه بشری برای این که یک سخن برتر را به عنوان شعر بپذیرد، چنین خواستهایی از آن دارد:
منطق گفتار، متفاوت با منطق عادی ما باشد.
ساختار زبانی متفاوتی در آن به کار رفته باشد.
تناسبهایی از جهات مختلف در آن سخن حس شود.
آن سخن، یک مجموعه نظامدار باشد به گونه ای که خواننده خود را با یک اثر ادبی متشکل روبه رو ببیند.
گوینده از ایجاد آن سخن، هدف خاصی داشته باشد یعنی آن بیان ویژه را برای تأثیری ویژه اختیار کرده باشد.





http://fedaee.photoblink.com/

 

 

  بیان شاعرانه

 
 


   بر نیاز خویش، صورتهای مختلفی از بیان را برمی گزینند و این خاصیت زبان است که برای انتقال یک مفهوم، غالباً می توان بیش از یک شکل بیانی داشت. مثلاً از مرگ یک انسان می توان به این صورتهای گوناگون خبر داد :
1 ـ مُرد
2ـ فوت کرد
3ـ درگذشت
4ـ رحلت کرد
5ـ به عالم بالا کوچ کرد
6ـ کبوتر روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد 
7ـ روحش در جوار حق مسکن گزید
8ـ ما را تنها گذاشت 
9ـ هم ‏پیر سلامت و هم‏نقش عافیت / از دیده نظاره گران در نقاب شد و اگر شخصِ متوفا، فردی نا پسندیده بوده و مرگش موجبات خرسندی دیگران را فراهم آورده باشد، ممکن است بیان به این سوی بگراید : 
10ـ به درک واصل شد 
11ـ به دوزخ متصل شد 
12ـ سقط شد 
13ـ شرّش کم شد 
14ـ از مرگ، به یک تپانچه بر خاک افتاد
این چهارده عبارت، همه از واقعیت واحدی خبر میدهند ولی بار عاطفی آنها یکسان نیست. جمله اول، همان خبر است در عادیترین شکلش یعنی بدون تمایز و تأثیری ویژه . 
جملات دوم و سوم هم کمابیش چنین هستند ولی به هر حال، نشان میدهند که از مرگ شخص محترمی سخن گفته شده است .در جمله چهارم کمابیش حس می شودکه گوینده برای شخصِ درگذشته اعتباری قائل است. در سه جمله بعدی، مشخص است که از شخصی بسیار ارجمند و عزیز سخن در رفته .
جمله هشتم روشن میکند که گوینده سخن هم از مرگ متوفّا ناراحت شده است جمله عبارت نهم، در واقع یک بیت شعر است از خاقانی شروانی که در رثای امام محمد بن یحیی سروده است. از سوی دیگر، عبارتهای نهم تا سیزدهم، خرسندی گوینده از مرگ کسی را میرسانند و البته آخرین آنها، مصراعی است از انوری ابیوردی درباره "جوهر"، خادم مخصوص سلطان سنجر سلجوقی که گویا شاعر از مرگ او خرسند بوده است در عبارت اول ملاحظه میکنید که ما برای بیان یک پدیده ـ مثل مرگ ـ میتوانیم صورتهای گوناگونی داشته باشیم. بعضی از این صورتهای بیانی، کاملاً معمولی و عادیاند و بیش از یک آگاهی رسانی ساده و در حداقل ممکن، کاری نمکینند. ولی برخی دیگر وظیفه ای مهمتر برعهده دارند و کمابیش از حالت روحی و عاطفی گوینده حکایت میکنند . در میان عبارتهای بالا، جمله نخست فقط از واقعیت خبر میدهد و بیش از آن کاری نمیکند; یعنی با شنیدن آن، نمیتوان از هویّت کسی که مرده است مطلع شد و حالت عاطفی گوینده را دریافت. دیگر عبارتها کمابیش از بیان متعارف و واقعی دورند . اینها ممکن است کاملاً مطابق با واقعیت بیرونی نباشند ولی از واقیتهای پنهان دیگری در عواطف و حالات درونی گوینده خبر میدهند. وقتی گوینده میگوید "کبوتر روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد." خودش میداند که روح، کبوتر ـ به معنای لغویاش ـ نیست و جالب این که شنونده هم این را میداند; گویا هر دو توافق کرده اند که این بیان را پذیرند و بلکه بیشتر از بیان معمولی بپسندند . در واقع از این جا ما وارد قلمرو بیان شاعرانه شده
ایم.

 

 

 

 

 


 



» نصیر فدایی
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بیام سگوار....
[عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 20  بازدید
بازدیدهای دیروز: 10  بازدید
مجموع بازدیدها: 13044  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

عناصر سارنده شعر - Pleas come in
نصیر فدایی
نصیر فدایی هستم
» لینک دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «