غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
وسفره ام-که تهی بود-بسته خواهد شد
و درحوالی شب های عید، همسایه !
صدای گریه نخواهی شنید همسایه !
همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
وکودکی که عروسک نداشت خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده در گذر دیده
منم که نان اگر داشتم ار آجر بود
وسفره ام-که نبود-از گرسنگی پر بود